اطلاع داشتن رهبری از یک تخلف، ترک فعل، قانون شکنی و حتی فساد لزوماً مستلزم این نیست که ایشان باید شخصاً و رأساً و مستقیم با آنها برخورد بکنند!
عدم برخورد به صورت شخصاً و رأساً و مستقیم با یک تخلف، ترک فعل، قانون شکنی و حتی فساد نیز هرگز به معنای عدم اطلاع رهبران از آنها نبوده و نیست!
در مورد ولی نخواستن منتفی است مسئله نتوانستن یا به عبارت دقیقتر "نشدن" است! تحقق بسیاری از امور ناگزیر مستلزم التزام عملی دیگران است...
جهل و ضعف و کوتاهی انصار ولی را نباید به پای ولی نوشت! نباید وظایف مأموم را از امام مطالبه کرد! تحقق عالی ثمرۀ رهبری رهبران، در گرو پیروی پیروان است!
شهید(با جانش شهادت بر حقانیت هدف و راهش داد) سید(حقیقتا آقا بود و هست) حسن(خیر و نیکی بود و هست) نصرالله(یاریگر خدا بود و هست).
خلاصه او به معنای واقعی کلمه آیت الله بود و هست، آیتی که اصالت و اعتبار و عیار الهی بودنش را با ولایتمداری و سربازی امام خامنهای عزیز ثابت کرد.
شهید مدرس:«اگر من نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهار عقیده میکنم و هر حرف حقی را بی پروا میزنم برای آن است که چیزی ندارم و از کسی هم نمیخواهم اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع را کم نمائید، آزاد میشوید.»
تـا حریت(رهایی از غیر خدا) نباشد، ولایتمداری ممکن نیست!
حکمیت و صلح حسنی و جام زهر و امثالهم همه اجازۀ امام را داشتند، اما نکتۀ مهم این است که آیا امام ابتدا به ساکن و رأسا امر و تجویز کردند؟
چرا برخی جاهلانه و حتی عامدانه إذن رهبری که برای عبرت و رفع بهانه و دفع کارشکنی عشاق مذاکره بود را به عنوان امـر رهبری جلوه میدادند!
امام خامنهای«قبول مذاکرهای را که با تهدید همراه است هیچ ملت باشرفی انجام نمیدهد هیچ سیاستمدار خردمندی هم آن را تصدیق نمیکند»
منافقین و... که به کنار؛ مدعیان ساکت و منفعل! در عدم فهم و تمکین برخیها نسبت به رهنمودها و اوامر صریح رهبری شدیدا مقصر هستند!