جـهـاد تبیین واقعی
(تبیین باید صریح و روشنگر و ناظر بر واقعیات خارجی باشد نه کلیات ابوالبقاء)
برخی دغدغهمندان و دلسوزان تأکید میکنند که در جهاد تبیین و روشنگری بحث را بر سر اشخاص نبریم؛ این حرف اگر به معنای شخصی و جناحی نکردن مسائل باشد بسیار درست است اما اگر به این معنا باشد که از شخصیت(مجموع عقاید، تفکر، مواضع و عملکرد) افراد سخن (نقد و تمجید و...) نگوییم شدیداً غلط است.
بالاخره اصول و ارزشها و آرمانهای مکاتب و گفتمانهای مختلف در ظرفیتهای وجودی خواص جامعه، جریانات و مصادیق خارجی انسانی یا تشکیلاتی تجلی پیدا کرده و به قدر بضاعت وجودی آنان عینیت مییابند، نمیشود که مخاطب را در عالم معنا و تصور و انتزاع حبس کرده و معلق و متحیر و بلاتکلیف نگه داریم!
نمیشود که از حقیقت و عدالت و صدق گفت اما از امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام نگفت! نمیشود که از باطل و ظلم و تزویر گفت اما از معاویة بن ابی سفیان ملعون نگفت! نمیشود که از نفاق و ترس و بلاهت و دنیازدگی گفت و گفت ولی از اشعث و اشعری و طلحه و زبیر و شبثها نگفت! میشود؟ نمیشود!
جهاد تبیین که فقط بیان معانی و صورت بندی مفاهیم و سیر در عالم تصورات نیست! جهاد تبیین واقعی یعنی اینکه قاطع و سنجیده نقاب حق نمایی را از چهرۀ مصادیق باطل برداریم و ظلم را کنار زده و منهدم کنیم و لجنِ باطلِ افشانده شده بر چهرۀ مصادیق حق را نیز بزداییم و عدالت را بر کرسی بنشانیم و اقامه کنیم.
تنویر و تبیین آنجایی منشأ اثر میگردد و اساساً جهاد محسوب میشود که باطل کنندۀ طرح و نقشۀ دشمنان از کفار محارب گرفته تا منافقین صدچهره باشد! یعنی در مواقف و مسائلی که محل نزاع و بهم ریختگی مرزهای ایدئولوژیک شده و مخاطب را دچار تحیر و بی عملی و حتی نخبگان را دچار احتیاط منفعلانه کرده است.
جهاد تبیین واقعی آنجایی معنا پیدا میکند که ناظر بر حل مسائلی باشد که ولی فقیه به خاطر اقتضاء جایگاه و شرایط موجود و یا هر مصلحت دیگر نمیشود ورود مستقیم و صریح داشته باشد! اینجا است که نباید با کج فهمی از ولایتمداری پشت ولی قایم شد! بلکه باید در خط ولی جلو افتاد شرایط و راه را برای ایشان هموار کرد.
در روزگاری که خناسان با وقاحت تمام و به مدد رسانه و... جلوی چشم مخاطب پِشگِل را بزک کرده و جای مروارید بر او قالب میکنند، ورود سنجیده در مصادیق، لازم و پرهیز از کلی گویی و مواضع گرد ضروری است! آن هم در شرایطی که دشمن صریح و شدید به مصاف آمده است... دیگر گریزی از غلظت و صراحت و... نیست.
البته روشن است! لکن ناگفته نماند که؛ در نسبت دادن مسائل بر افراد و گروهها و تطبیق مباحث بر مصادیق و رخدادها، تقوا، انصاف، هوشمندی و همچنین زمان شناسی و حرکت در افق، طرح و گرای ولایت شروطی اساسی، لازم و ضروری میباشند وگرنه ممکن است که سخن و موضع فاقد شروط فوق موجب نقض غرض شود.
ضمنا علیرغم اینکه نگارنده اصل و نفس این مهم را برای اکثریت غالب تبیینگران ثابت میداند لکن قائل است که کم و کیف مبادرت و اهتمام به این امر به اقتضای جایگاه و موقعیت و شرایط افراد متفاوت میباشد.