جای خالی قهرمانهای تمدن اسلامی در رسانهها
انسان در سیر رشد فیزیکی خود بعد از پشت سر گذاشتن خرد سالی و وارد شدن به دوران کودکی پا به عرصه ی رشد شخصیتی و شکل گرفتن ابعاد هویتی خود می گذارد، (می دانیم که اتفاق های قبل از این دوره نیز بر شکل گرفتن شخصیت افراد موثر است اما قصد ما پرداختن به دورۀ اکتسابی خود فرد است) در ابتدای امر کودکان بنابر فطرت کمال طلب خود سعی در رشد و متعالی شدن دارند، گر چه شاید خیلی برنامه ریزی شده و برخواسته از اراده و تدبیر نباشد اما بسیار تشنه و جویای حقیقت هستند.
با توجه به اینکه ممکن است در این مرحله کودکان و یا حتی برخی نوجوانان تصور و فهم درستی از کمالات و ارزش های والای انسانی نداشته باشند و منشاء بیشتر رفتار ها و گرایشات آنان فطری باشد، اما محیط و رفتار شخصیت های پیرامون آنان در شکل گیری شخصیت آنها بسیار مؤثر است و غالبا به سوی چیزهایی که توسط قوای حسیه برای آنان قابل درک است گرایش پیدا می کنند و آنها را الگوی ریل گذاری رفتار خود قرار می دهند.
قهرمان دوران کودکی هر فردی افراد محدودی هستند که او می شناسد، و به خاطر شناختی که روی توانایی ها و خصوصیات عالی آنان دارد سعی می کند خود را به این شخصیت ها نزدیک کند و خصوصیت های آنان را کسب نماید، مثلا افراد در سنین کودکی فکر می کنند قوی ترین فرد جهان قلدر سر محله شان است؛ ولی در عصر حاضر به مدد رسانه ها این مرزها بسیار جا به جا شده است و گستره ی اطلاعاتی افراد نیز افزایش یافته است، به طور مثال در حال حاضر قهرمان بسیاری از کودکان ما شخصیت های کارتونی، بازی های رایانه ای و یا فوتبالیست ها و هنر پیشگان آن سوی دنیا هستند که همواره سعی می کنند خود را شبیه به آنان کرده و مثل آنان رفتار کنند.
بسیاری از نظریه پردازان در اندیشکده های مختلف دنیا بهترین راهکار را برای تحت کنترل گرفتن افراد و جوامع بشری حکومت بر ذهن آنان بر شمرده اند و در همین راستا شروع به ارائه و یا بال و پر دادن به الگوهایی به ظاهر متعالی و ایده آل پرداخته اند، که با تحت کنترل گرفتن این افراد تمام شیفتگان و طرفداران این افراد را نیز تحت کنترل بگیرند، مثالا حکومتی که بر اساس مبانی طاغوتی شکل گرفته است و اقامه ارزش های الهی برای آن خطر جدی شمرده می شود، قهرمانانی را برای الگو گرفتن به جامعه معرفی می کند و پر و بال می دهد که در راستای مبانی غیر الهی آن قدم بر می دارند.
گرچه جریان هنر خصوصا سینما و خوانندگی و یا جریانات ورزشی در ابتدا مستقل بوده و صرفا برای گذران اوقات فراغت و یا سرگرمی انسان ادامه ی حیات می دادند، اما سالیان زیادی است که این کارکرد ها به حاشیه رفته اند و همین هنر پیشه ها، خوانندگان و ورزشکاران تبدیل به سربازان خط مقدم مکاتب فلسفی و سیاسی برای گسترش مبانی فکری خود شده اند؛ مثلا شلواره پاره و یا مدل های موی عجیب غرب که عقل سالم حکم به غلط و نادرست بودن آنان می کند، وقتی همین رفتار ها از یک به اصطلاح سوپر استار سر می زند برای دیگران و خصوصا طرفدران آن قابل قبول و توجیه می شود، حال رفتار هایی مانند بی بند و باری و غیره . . . بماند.
این همان استعمار فرانو می باشد که امام خامنه ای به آن اشاره فرمودند، یعنی تغییر باورهای مردم نسبت به ارزش های الهی و انسانی و جایگزین کردن ارزش های پوشالی به جای آنان؛ حال در کشور ما نیز بسیاری از نهاد های حکومتی در زمین بازی دشمن ایفای نقش می کنند و مشغول تکمیل پازل آنان می باشند. به طور مثال در بسیاری از برنامه های پر طرفدار مثل خنداونه و دورهمی در بخش گفتگو محور آن که قاعدتا باید افرادی حاضر شوند که شناخته شدن و پرداختن به زندگی آنان توسط جامعه گامی به سوی تعالی و ارزش ها باشد ولی متاسفانه مشاهده می کنیم که غالباً مهمانانی دعوت می شوند که به جرات می توان گفت ۹۰% یا بازیگر هستند و یا فوتبالیست و خواننده اند، که علت دعوت شدن آنان به برنامه همان پیشه ای که دارند است.
تذکر: قصد ما در این مبحث پرداختن به جایگاه حقیقی افراد نیست، بلکه بحث پیرامون جایگاه های کاذبی است که برای برخی از پیشه ها ایجاد شده یا بهتر است بگوییم ایجاد کرده اند می باشد.
شناخت و یا عدم شناخت ما نسبت به احوالات بازیگران،فوتبالیست ها و خوانندگان چه تاثیر شگرفی بر زندگی و سعادت ما دارد؟
آیا جامعه و تمدن اسلامی ما فاقد قهرمان و الگو است، و یا اینکه ما نتوانسته ایم آن طور که باید قهرمان های خودرا به نسل آینده معرفی نماییم ؟
چرا فرزندانی که بعد از انقلاب اسلامی در این کشور متولد می شوند و رشد می کنند شیفتگیشان نسبت به فوتبالیست های اروپایی بیشتر از شهدای دفاع مقدس است؟
سوالات فوق جواب های متعددی می تواند داشته باشد اما یکی از جواب های کلیدی این سوالات که مورد نظر و بحث ما نیز می باشد این است که برخی از مسئولین این حکومت یا درک درستی از زمانه ندارند و یا فاقد عرضه ی لازم برای اداره کشور هستند، به جرات می توان گفت که در میان چندین شبکه ی داخلی که داریم فقط شبکه افق و قرآن هستند که دغدغه قرار گرفتن در تراز انقلاب اسلامی را دنبال می کنند، شبکه هایی مانند افق و قرآن باید حداقل اوایل دهۀ هفتاد تاسیس می شد.
جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی باید از لاک دفاعی بیرون آمده و رویکرد تهاجمی را در عرصه فرهنگ در پیش بگیرد و علی رغم دفاع از مبانی و آرمان های اسلام و انقلاب، مبانی و مظاهر پوچ و الحادی غربی را که در حال گسترش است را به چالش بکشد؛ یکی از روش ها نیز می تواند تبیین ارزش ها و معرفی درست و جذاب الگو و قهرمانان تمدن اسلامی برای نسل های آینده و نوجوانان که بسیار تحول پذیر هستند باشد.
خندوانه و دورهمی یا بازیگر میاره یا خواننده یا ورزشکار انگار فقط اینا مردم محسوب می شن البته مردم هم خوب سر کار می رناااا