یکی از عوامل مهم و مؤثر در تعیین نوع کنشگری افراد در جامعه حتی در یک ماجرای واحد، جایگاه افراد است.
در ماجرایی مانند غصب خلافت توسط اصحاب سقیفه، ما دو معصوم داریم لکن با دو روش کنشگری متفاوت!
تفاوت وظیفه به معنای تفاوت هدف نیست! بلکه به خاطر تفاوت جایگاه افراد و اقتضائات آن است.
در اصل و افق کنشگری باید تابع ولی باشیم، لکن این بدان معنا نیست که وظیفهٔ ما دقیقا مانند ولی میباشد.
مثلا وقتی فرمانده میگوید:«حمله» سرباز باید حمله را انجام داده و اقامه کند نه اینکه سرباز نیز بگوید:«حمله»!
مسئلۀ مهم این است که برآیند کنشهای مختلف علیرغم تفاوتهای روشی در یک افق واحد باشد...
مسئولین محترم خصوصا امنیتی! جلوگیری از نوسانات شدید نرخ ارز، قیمت طلا و... که دیگر با صرف جهاد تبیین ممکن نیست، کارشکنی در کار است!
ما که با جهاد تبیین به مقابله با عملیات روانی ضدانقلاب و غربزدگان و صیانت از افکار عمومی مشغولیم، شما با گروگانگیران اقتصادی چه میکنید؟
وقتی رهبری عزیز در برخی مسائل اجازهٔ انجام کاری را به مسئولین میدهند لزوما به این معنا نیست که قلبا راضی و مؤید انجام آن کار نیز هستند!
گاهی ایشان به برخی مسئولین که استدلالها و اسناد مبنی بر غلط بودن کاری را نمیفهمند اجازه میدهند که تجربه کنند و بفهمند و تکرار نکنند.
لکن مشکل برخی از مسئولین، صرفا همیشه ندانستن و نفهمیدن امور و مسیرها نیست بلکه نتوانستن و حتی نخواستن و نپذیرفتن هم در کـار است!
در این حالت وظیفۀ مسئولین و مردمی که میفهمند و میخواهند که امور سامان یابد، حمایت از رهبری و تبیین و... جهت جلوگیری از ایجاد خسارت است.
متأسفانه ما در تحولات مختلف بیش از اینکه شاهد «تبیین پیشینی فعالانه» باشیم دچار «توجیه پسینی منفعلانه» شدهایم! که فرصت سوز است.
ظاهرا اولی هزینه و مؤونه میطلبد ولی دومی اینگونه نیست اما در اصل وقتی رویکرد دوم بر رویکرد اول غلبه کند موجب بازتولید خسارت میشود!
یکی از قواعد جنگ سخت اصل غافلگیر کردن طرف مقابل است! پس اگر دیدید کسی مدام رجز میخواند و تهدید میکند بدانید که دارد بلف میزند!
چون اگر توان زدن داشت اطلاع نمیداد! لذا ابتدا با جنگ نرم عملیات روانی میکند! اگر عملیاتش مؤثر واقع شود بعدش وارد جنگ سخت میگردد!
جنگ اصلی جنگ نـرم است!