هر عفیفه ای محجبه هست ولی هر محجبه ای عفیفه نیست! عفاف از صفات روحی انسان می باشد که یکی از مواضع تجلی آن حجاب ظاهری است، یکی دیگر از مواضعی که تجلی گاه عفاف و حیا می باشد کیفیت برخورد و رفتار با دیگران، چه مرد و چه زن است؛ صحبت کردن و ارتباط معقول تحت چهارچوب اخلاق و شرع با نامحرم هیچ اشکالی ندارد، به عبارتی دیگر نگاه باید به جایگاه انسانی افراد باشد ولی اگر این نگاه تحت شعاع مسائل جنسیتی قرار بگیرد بستر ساز نفاق در روابط بین انسان ها خواهد شد، به طوری که معیار های احترام به دیگران، ویژگی های جسمی و فیزیکی افراد می شوند نه جایگاه انسانی آن ها، و بازتاب این نگرش در اجتماع باعث استحاله ی ارزش ها خواهد شد به طوری که افراد برای اینکه در جامعه مورد احترام و تکریم قرار بگیرند به ضد ارزش ها و معیار ها ی پوچ روی می آورند و در اینجا است که لباس مارک دار جای تقوا که معیار کرامت انسان ها است را می گیرد.
هر چیزی در عالم مشخصه های خاص خود را دارد که آن را از غیر خود متمایز می کند ، و این شاخصه ها از صفات ذاتی آن می باشند و نمی توان آن چیزها را بدون این ویژگی ها و اوصاف تصور کرد، مانند گرما برای آتش و روشنایی برای نور، فهم این دو مثال مشکل نیست و بسیار راحت می باشد ، اما مسائلی هستند که نیاز به دقت و تبیین بیشتری دارند مانند جریان های فکری اعم از مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که غالبا دو منشا برای انحراف آن ها وجود دارد.
مرز بندی میان دولت و ملت زمانی به شکاف تبدیل می شود که دولت با اینکه از دل ملت برخاسته است از مردم فاصله بگیرد و فضا را به سوی ارباب رعیتی سوق بدهد، این بدترین و مبتلا به ترین خُلقی است که بدنه دولت ها را بیمار می کند. جالب این است که این شکاف معمولا از سوی دولت عمیق تر می شود که سر انجام آن سرنگونی است زیرا هیچ ملتی علاقه به سلطه استعماری ندارد اما گاهی بی ظرفیتی های مسوولین و جو گیری های آنان اوضاع را نا مطلوب می کند.
اختلاف نظر در حمایت و یا طرفداری از جریان حق و باطل مساوی است با کفر و توحید ، چون سرچشمه حق خداوند متعال است و کافر کسی است که منکر حق و در جریان باطل می باشد ، البته لازم به ذکر است که رابطه ی منطقی میان حق و باطل تناقض می باشد یعنی بیشتر از دو حالت نمی شود برای آن متصور بود و حالت سومی ندارد به بیان دیگر یک شخص و یا چیزی نمی تواند هم باطل باشد هم حق و یا اینکه هیچ یک از این دو نباشد ، اگر باطل باشد دیگر حق نیست و اگر حق باشد دیگر باطل نیست و اعتدال و میانه روی دراینجا امکان پذیر نیست همانند رابطه ی میان اعداد در زوج و فرد بودن ، یک عدد یا زوج است یا فرد و نمی تواند هر دو باشد و یا اینکه هیچ یک از این ها نباشد و حالت سومی نیز برای آن نمی توان متصور شد و از علم به زوج بودن یک عدد علم به فرد نبودن آن و از علم به فرد بودن یک عدد علم به زوج نبودن آن حاصل می گردد ، صفر به تنهایی عدد محسوب نمی شود و تنها علامتی دال بر عدم عدد می باشد .
بر کسی پوشیده نیست که بزرگترین حامی مستضعفین و جریان های ارزشی آزادی خواه و پرچم دار ظلم ستیزی و مبارزه با طاغوت در دنیا نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است . سایه اقتدار جهموری اسلامی ایران در روابط بین الملل چقدر توانسته کار را برای مستکبرین دشوار کند و باعث شود تا هر روز شاهد کشته شدن و تعرض به حیثیت مسلمانان و انسان های آزاده نباشیم ؟ آیا اسلام فقط جاذبه دارد یا دارای دافعه نیز می باشد ؟ چرا هنگامی که از دافعه اسلام که عکس العملی در مقابل ظلم مستکبرین است سخن به میان می آید عده ای روشنفکر نمای داخلی قشر حزب اللهی را به خشونت متهم می کنند ، نکند طرفدار یا جیره خوار مستکبرین هستند ؟