انتخابات و چالش اصلحیت یا مقبولیت
چندین سال است که در ایام انتخابات جریان حزب الله و انقلابیون بر سر این دو راهیِ حمایت از اصلح غیر مقبول و یا حمایت از صالح مقبول دچار دو دستگی شده و آثاری بر این شقاق مترتب میشود که عمده سودِ آن را جریان غیر انقلابی میبرد.
دلیلی که حامیان اصلح غیر مقبول بر روی آن تکیه کرده و پای آن ایستادگی میکنند اصلِ اصلح بودن فرد مورد نظر است و دلیلی که حامیان صالحِ مقبول بر روی آن تکیه کرده و از آن کوتاه نمیآیند نفسِ مقبول بودن فرد مورد نظر است. با توجه به اینکه لازمه انتخاب و برنده شدن در انتخابات، بالا بودن کمی آراء مأخوذه توسط نامزدها میباشد، لذا به عبارتی بالا بودن مقبولیت در میان تودههای مردم تعیین کننده نتیجه رقابت نامزدها خواهد بود. پس تکلیف گفتمان اصلح گرایی چه میشود؟
همه ما باید برای روی کار آمدن رئیس جمهور شایسته تلاش کنیم چون این مسئله خیلی مهم و تعیین کننده بسیاری از مسائل و تاثیرگذار بر دنیا و آخرت مردم و گامی مهم در رقم زدن سرنوشت یک ملت و مسیر تاریخ میباشد، اما این تلاش در کدامین جهت باید باشد؟ ما یا باید مقبولیت اصلح غیر مقبول را افزایش دهیم و یا اینکه روی ارتقاء صلاحیت صالح مقبول کار کنیم. اصلح کردن صالح امکان پذیرتر است یا بالا بردن مقبولیت اصلح؟ واضح است که بالا بردن مقبولیت اصلح در میان تودههای مردم یک وظیفه بوده و شدنیتر است. اما ارتقاء صلاحیت فرد صالح یک امر درونی و شخصیتی است که باید از دورن خود انسان بجوشد و به عبارتی خود شخص باید جوهرهاش را داشته باشد وگرنه تلاش ما تاثیری نخواهد داشت.
دغدغه نگارنده توجه دادن به اصلِ گفتمان اصلح گرایی است لذا این بحث اساساً یک بحث نظری و فارغ از متغیرهای عرصه سیاست و تحولات میدانی آن میباشد وگرنه ممکن است فرد مکلف در شرایطی قرار بگیرد که به حکم ثانوی از اصلح عدول کند، به نحوی که برایش کاملاً محرز شود اگر بر روی موضع خود در حمایت از اصلح باقی بماند باعث سرشکن شدن آراء و عدم رای آوری صالح و اصلح و برنده شدن گزینه غیرصالح خواهد شد. البته این احراز که اشاره شد یک مسئله پیچیده و تخصصی مبتنی بر دادههای آماری و تحلیلهای کارشناسی است نه حدس و گمان و بعضاً القائات رسانهای لذا باید در فرآیند احراز و عدول از حکم اولی به خاطر متغیرهای عارض شده نهایت دقت و احتیاط را لحاظ کند.
آیا ما مجوز شرعی و عقلی برای عدم حمایت از اصلح داریم؟ همانگونه که اشاره شد پاسخ این است که؛ ما به حکم اولی جوازی برای عدم حمایت از اصلح نداریم. آیا مقبولیت فردی میان تودههای مردم میتواند معیاری برای اصلح بودن وی قلمداد شود؟ پاسخ این است که؛ خیر... چرا؟ چون نظر اکثریت نمیتواند تغییر دهنده واقع باشد. مثلا اگر نگارنده این سطور در واقع انسان بدی باشد اگر تمام عالم نیز بگویند او خوب است تاثیری در واقیعت امر نخواهد داشت. تاریخ و دنیا پر است از عقاید غلط و افراد ناسالمی که جمع کثیری آنها را درست دانسته و قبول دارند، لکن این مقبولیت صحت و سلامت را به دنبال نداشته و تضمین نکرده است. ما باید دنبال تطبیق خود با ارزشها باشیم نه اینکه ارزشها را بر امیال و سلایق خودمان تنظیم کنیم.
چالش اینجا است که چرا برخی در برابر ترویج گفتمان انتخاب اصلح و افزایش مقبولیت گزینه اصلح بین مردم مقاومت میکنند؟ متأسفانه مسیر تئوریزه شده توسط برخی سیاسیون اکتفاء به صالح مقبول و کوتاه آمدن از اساس اصلح گرایی میباشد! سالها عدهای که حال و توان و یا بنای ایستادن پای گفتمان و گزینه اصلح را ندارند به جای تلاش و جهاد برای تبیین و ترویج گفتمان انتخاب اصلح و بالا بردن مقبولیت گزینه اصلح، قعود و انفعال پیشه کرده و راه ساده و بدون زحمت حمایت از صالح مقبول را انتخاب نموده و متاسفانه این مسئله را تبدیل به یک گفتمان دائمی کردهاند! اینکه از ابتدای کار از گفتمان و گزینه اصلح کوتاه بیاییم رویکرد خسته گان و کاسبان جناح باز است. بماند که غیر صالحها را به عنوان صالح مقبول جا میزنند!
شایسته این است که حسن ختام این نوشته به کلام کسی مزین شود که فارغ از مقامات معنوی و جایگاهشان به اقرار دشمنانش یک ابر سیاستمدار است؛ سیدعلی حسینی خامنهای:«همچنان که اصل انتخابات یک تکلیف الهی است، انتخاب اصلح هم یک تکلیف الهی است.» ضمناً حقیر هرچه تفحص کردم جایی ندیدم که امام خامنهای عزیز توصیهای به صالح مقبول کرده باشند اما مکرر در مکرر توصیههای مؤکد ایشان بر شناسایی، حمایت و انتخاب گزینه اصلح را دیده و شنیدهام. خلاصه کلام این است که گفتمان حاکم بر انتخابات باید اصلح گرایی باشد نه چیز دیگر، البته ممکن است که افراد در تعیین مصداق اصلح اختلاف داشته باشند که امری طبیعی است و محل بحث میشود معیارهای تشخیص مصداق اصلح... اما نباید از اصلِ گفتمان اصلح گرایی و انتخاب گزینه اصلح کوتاه بیاییم.