در عالم سیاست و حکمرانی دو جهان موازی داریم؛ جهان خارجی و واقعیت بیرونی، جهان ذهنی و افکار عمومی...
موفقیت یا عدم موفقیت دنیوی یک سیاستمدار و یا یک دولت، برآیندی از خروجی مجموع این دو جهان است لذا به هر دلیلی اگر نتواند در یکی از این دو جهان موفق شود دیر یا زود امر و عرصه را به دیگران واگذار خواهد کرد.
همانگونه که حرف حق بر قلب شنوندگانی که شکمهایشان از مال حرام پر شده تأثیر نمیگذارد، سخن گویندگانی هم که از رانت و بودجههای غلط تغذیه میکنند بی أثر است.
علم و منطق، حکمت و استدلال یک بال جهاد تبیین هستند بال دیگر جهاد تبیین ورع و تقوا و حریّت و شرافت است، لذا اگر تبیینگر فاقد آنها باشد تبیینش بی اثر میگردد.
انقلاب اسلامی ایران قبل از اینکه یک انقلابِ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باشد یک انقلاب معرفتی است.
امام خمینی کبیر و یاران مجاهد ایشان در روزگاری که آگاهی و اندیشه بشر منحصر در پوزیتیویسم شده بود، بابی از معرفت را به نام وحی الهی گشودند که چراغ راه عقل، سامان بخش تجربه و معیار سنجش شهود بشر شد.
کسانی که دغدغه تلفیق دین با سیاست یا سیاست با دین را دارند و یا به دنبال آمیختن این دو با هم هستند، اولین خطایشان این است که دین و سیاست را دو مقوله جدای از هم پنداشتهاند! لذا به دنبال تلفیق و آمیختن آنها هستند.
ما به هیچ وجه سیاست را جدای از دیانت نمیدانیم.
حقیقت و عدالت دو مفهوم ارزشمندی هستند که فارغ از قرائتهای مختلف و یا دلالت بر مصادیق خاص، نفساً در نزد تمام انسانهای آزاده و سالم نه تنها مقبول و محترم بلکه مقدس میباشند آن هم قداستی وجدان فهم و فطرت پذیر...
نگارنده بنای بیان مسئله با نگرش الهیاتی و یا هر نوع ایدئولوژی دیگری را ندارد و صرفاً از منظر وجدان و فطرت به مسئله پرداخته و سخن به بند نوشتار میکشد تا شاید چراغی بیافروزد و فضای تاریک و غبار آلودی را که هر گوشه و لحظهاش حقیقت و عدالت به مسلخ مغالطات و شبهات میروند را به قدر توان روشن کند و موجب جلوگیری از سلاخی حقیقت و عدالت در ظلمات گردد.