انقلابیگری توحیدی یا طاغوتی؟
چند سالی است که از دوگانه مذهبی و غیر مذهبی، حزب اللهی و غیر حزب اللهی عبور کرده و به دوگانه انقلابی و غیر انقلابی رسیدهایم و انقلابی بودن و نبودن معیار و شاخص سنجش افراد در تعیین عیار کفایت برای اقتدا، پیروی و یا حداقل تایید و حمایتها شده است.
با دیدن قرائتهای مختلف از انقلابیگری بر خود لازم دیدم در این خصوص تأملی کرده که به اختصار به عرض میرسانم و ممنون خواهم شد که از نظراتِ خود بنده را نیز مستفیض بفرمایید تا چراغی بر سر راه نگارنده روشن گردد و مانع گمراهی شود.
از حیث لغوی معنای مصدری کلمه انقلاب دگرگون شدن، وا گردیدن و برگشتن از حالی به حال دگر است و از معانی اسمی آن میتوان به برگشتگی، تغییر، تحول و تبدل اشاره کرد. با دقت در معانی مذکور در مییابیم که نوعی فعالیت و عدم سکون در مفهوم کلمه انقلاب جاری و ساری میباشد.
با توجه به معنا و مفهوم کلمه انقلاب افرادی که متصف به این صفت میشوند نمیتوانند منفعل و ساکن باشند لاکن باید فعال، محرک و منشأ اثر باشند و به عبارت دیگر در محیط و افراد پیرامون خود اثر بگذارند وگرنه نمیشود به آنها انقلابی گفت. ناگفته نماند که این فعالیت و انقلابیگری صرفا محصور در اقدامات عملی نبوده و شامل اقدامات فکری و نظری نیز میگردد.
امروزه در ادبیات سیاسی و حتی ادبیات عامه مردم کلمه و صفت "انقلابی" در اصطلاح برای کسانی به کار میرود و آنها را به این صفت متصف میگردانیم که ضمن مذهبی و حزب اللهی بودن فعال و در جریان هستند. اما این اتصاف خیلی دقیق نیست چون عدم ولایتمداری و عدالتخواهی و حریت و شجاعت در اقامه حق که نباشد هر ریش و تسبیح بدستی که بلند بلند شعار میدهد نیز میتواند خود را انقلابی جا بزند.
اما مهمتر از نفس کنشگری و فعال بودن این است که سمت و سوی این اثرگذاری و تغییر و تحول در کدامین جهت و به کدامین مقصد میباشد. اگر جهت و افق، توحیدی بود این فرد انقلابی مثبت و اگر جهت و افق غیر توحیدی و به عبارت صریحتر طاغوتی بود این فرد انقلابی منفی خواهد بود. لذا فرد فعال و پر تلاشی که مسیر توحید و صراط مستقیم را خوب نشناسد ممکن است در جهت خلاف پارو بزند و یا آب در آسیاب دشمن بریزد.
کسی که وضعیت موجود را هرچه و هر کجا که میخواهد باشد، اگر به حال مطلوب و مورد رضایت خدا و ولی خدا برگرداند و تغییر دهد یک انقلابی توحیدی و مثبت است وگرنه کم نیستند افرادی که با تلاش و کوششهای فراوان وضعیت موجود را در جهت نفسانیات و یا اراده طواغیت تغییر میدهند و تکمیل کننده پازل و نقشه دشمن هستند.
حقیقت و عدالت دو مقولهای هستند که فهم و یافتن اولی، و مطالبه و اقامهی دومی همواره برای انقلابیون نقطهی کانونی انگیزش و موتور محرک بوده و خواهد بود. با توجه به اهمیت این دو مقولهی حساس، طریق شناخت و مبنای اعتبار بخشی به تعاریفی که از این دو مقوله به دست میآوریم در توحیدی یا طاغوتی بودن انقلابیگری بسیار تعیین کننده میباشد.
هر کسی که منفعل و ساکن(عملی یا نظری) است قطعا انقلابی نیست؛ اما هر انقلابی(فعال و پیشرو) لزوماً خوب و قابل اقتدا نیست؛ لذا توحیدی و اسلامی بودن انقلابیگری رکن اصلی و مهم است. حال به نظر شما کسی که اسلام را در حد و اندازه خودش نشناسد انقلابیگریش چگونه خواهد بود؟ اگر از لحاظ معرفتی و حتی شناخت جهان پیرامون و بصیریت دچار ضعف باشیم ممکن است تلاش و مجاهدت ما سمت و سو و جهت غیر توحیدی و طاغوتی به خود بگیرد.
اگر در کنار عقل سلیم و خرد جمعی از کلام وحی و در امتداد آن از سخنان معصومین و بیانات ولی فقیه بهره نگیریم و در تنظیم گفتار و رفتارها به آنها بی اعتنا باشیم دیری نمیپاید که حق طلبی و عدالت خواهی که نقاط قوت یک انقلابی هستند به پاشنه آشیل او و حتی ضد خودش تبدیل میگردد. تاریخ پر است از چاقوهایی که دستههای خودشان را بریدهاند...