چند وقت اخیر بسیاری از رسانهها مباحثی اعم از خبر و گزارش و تحقیق و تحلیلهای گوناگون پیرامون موضوعاتی با محوریت ترروهای بیولوژیکی مطرح کردهاند که واکنشهای بسیاری را چه از طرف مسئولین و چه افکار عمومی در بر داشت است. در چند دهۀ اخیر افراد بسیاری هدف ترور بیولوژیکی و یا نسل کشی بیولوژکی قرار گرفتهاند که بنده در این بحث قصد پرداختن به صحت و کذب این موارد را ندارم فلذا بیشتر بر روی جنبۀ تحلیلی بحث متمرکز میشوم.
نظام سلطه و تئوریزه کردن ظلم پذیری
نهاد های بین المللی و در راس آنها سازمان ملل چنان تحت نفوذ و سیطره ی نظام سلطه و مستکبرین هستند که رژیم کودک کش صهیونیستی را به عنوان رئیس کمیته ضد ترو ریست و عقب افتاده های نانجیب سعودی را به عنوان رئیس کمیته ی حقوق بشر انتخاب می کنند.
کار و دغدغه ظالم ظلم و چپاول دیگران است و اگر غیر از این باشد جای تعجب دارد، مصیبتی که دامن گیر عموم مردم جهان شده است این است که اینها را به رسمیت شناخته و تن به خواسته ها و سیاست های استعمار گرانه آنان می دهند.
سازش با مستکبر، استحاله منافع مادی و معنوی
فارغ از تمام گرایشات سیاسی، مذهبی و غیره… در یک تقسیم بندی کلی میدان جنگ و نبرد به دو طرف حق و باطل و یا به عبارتی دیگر خیر و شر تقسیم می شود.
سوال: جنگ و نبرد چیست؟
آیا کسی می تواند ادعا کند که خیر و شر، حق و باطل و یا کفر و اسلام به سر منزل آشتی و همزیستی رسیده اند؟
اما پاسخ سوال اول؛ در یک تعریف عامیانه و کلی جنگ و نبرد یعنی نزاع دو طرف بر سر منافع، بله منافع!!!
نکاتی پیرامون رابطه دولت و ملت
مرز بندی میان دولت و ملت زمانی به شکاف تبدیل می شود که دولت با اینکه از دل ملت برخاسته است از مردم فاصله بگیرد و فضا را به سوی ارباب رعیتی سوق بدهد، این بدترین و مبتلا به ترین خُلقی است که بدنه دولت ها را بیمار می کند. جالب این است که این شکاف معمولا از سوی دولت عمیق تر می شود که سر انجام آن سرنگونی است زیرا هیچ ملتی علاقه به سلطه استعماری ندارد اما گاهی بی ظرفیتی های مسوولین و جو گیری های آنان اوضاع را نا مطلوب می کند.
دیپلماسی بدون اقتدار زمینه ساز ظلم مستکبرین
بر کسی پوشیده نیست که بزرگترین حامی مستضعفین و جریان های ارزشی آزادی خواه و پرچم دار ظلم ستیزی و مبارزه با طاغوت در دنیا نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است . سایه اقتدار جهموری اسلامی ایران در روابط بین الملل چقدر توانسته کار را برای مستکبرین دشوار کند و باعث شود تا هر روز شاهد کشته شدن و تعرض به حیثیت مسلمانان و انسان های آزاده نباشیم ؟ آیا اسلام فقط جاذبه دارد یا دارای دافعه نیز می باشد ؟ چرا هنگامی که از دافعه اسلام که عکس العملی در مقابل ظلم مستکبرین است سخن به میان می آید عده ای روشنفکر نمای داخلی قشر حزب اللهی را به خشونت متهم می کنند ، نکند طرفدار یا جیره خوار مستکبرین هستند ؟